پایگاه خبری شاخص بازار: از آموزش های بدو استخدام تا مربیگری آموزش نظامی در پادگان مالک اشتر: در بدو ورود به ذوب آهن وارد قسمت آموزشگاه توحید شده و موفق به اخذ مدرک فوق دیپلم رشته کنترل اندازه گیری شدم . بعد از این دوره آموزشی، عملاً مشغول به کار شدم و سرانجام در سال 1385 بازنشسته شدم. در ذوب آهن اصفهان همکاران عزیزمان همت ، اراده ، سعی فراوان و محبت زیادی داشتند و به همین دلیل کارکنان شرکت و امثال ما توانستیم به جایگاهی واقعی و شایسته خود برسیم. فعالیت های بسیجی و مشارکت من در جبهه و جنگ از سال 1359 با ورود به بخش آموزشی پادگانی به نام مالک اشترکه در جوار ذوب آهن قرار گرفته بود شروع شد. ما در آن جا آموزش های تاکتیکی و رزمی لازم را طی کرده و با توجه به آموزش هایی که دیده بودیم به عنوان مربی آموزشی مشغول خدمت وآموزش دیگر نیروهای ذوب آهنی و خارج از آن شدیم. بنا به قول مسئولان نظامی آن زمان و دوستانی که برای آموزش های 45 روزه به این مرکز وارد شده بودند، آموزش ها ی نظامی تماماً مناسب، کامل و پیشرفته بودند و افراد در پایان دوره ، خروج از پادگان برای شان سخت و غم انگیز شده بود. از این جهت پادگان ذوب آهن اصفهان معروف و معتبر شد و تصمیم گرفته شد که این مرکز به صورت دایمی و شبانه روزی باشد . من در طی این مدت چند بار نیز به منطقه جنگی و خط مقدم رفته و ضمن خدمت در جبهه با مسایل مورد نیاز جبهه و انتقال و ارایه آموزش های لازم به پادگان نیز آشنا شدم. مدت حضور من در جبهه حدود 9 ماه بود و از این دوران خاطرات زیادی دارم. صمیمیت بین رزمندگان و فداکاری های آن ها مثال زدنی بود. به طور کلی بگویم که من در مدت خدمت خودم در ذوب آهن ، در پادگان و در خط مقدم جبهه هیچ مشکلی را حس نکردم و همه جا لطف خدا ، تدبیر رهبری و فرماندهان و حضور و فداکاری مردم بسیار آشکار و ارزنده بود. اضافه نمایم ، نقش ذوب آهن در جنگ چه از نظر نیروی انسانی و چه از نظر تجهیزاتی نیز غیر قابل انکار و بسیار عظیم و زبانزد بود . به عنوان مثال نقش ذوب آهن در رابطه با ساخت پل خیبر ، ایجاد خاکریزها ، سنگر سازی ها ، ش . م. ر ، کمک های مالی و غیره واقعاً گویا و خاطره انگیز است .
خاطره بمباران ذوب آهن اصفهان در شهریور ماه 1365: در مورد چگونگی بمباران ذوب آهن اصفهان توسط هواپیمای دشمن باید یادآور شوم که من آن زمان داخل پادگان مالک اشتر بودم که ناگهان محوطه کنورتور فولاد سازی بمباران شد . در این شرایط همه کارکنان سراسیمه جهت خدمت و نجات دیگر همکاران زخمی خود به محل هجوم آوردند . بعد از بمباران نیز برای بازسازی کارگاه ها تلاش بسیاری کردند. حالات کارکنان در آن شرایط به هیچ عنوان قابل توصیف و بیان نبود . در آن جا یک حالت بسیار خاص ، مهربانانه و معنوی حاکم و همه چیز قابل توجه بود .
خاطره ای از جابجایی معجزه آسای نیرو ها و حفظ مهمات در عملیات خیبر: در مورد خاطرات خط مقدم نیز بگویم که این خاطرات زیاد است . من از عزیزانی مانند شهید بزرگوار خطیبی که اهل خیابان زینبیه اصفهان بودند و شهید صادقی که خدا آن ها را رحمت کند خاطرات زیادی دارم . فقط بگویم که این ها نقش عظیمی در انجام امورخط مقدم جبهه داشتند . من از یک اتفاق و امداد الهی که در عملیات خیبر و جزیره مجنون برای نیروهای گردان ما به وقوع پیوست خاطره ای ویژه دارم که برای تان نقل می کنم . زمانی که بنا بود گردان ما در خط مقدم جزیره مجنون جایگزین گردان دیگری شود ، هواپیماهای میراژ عراقی وارد منطقه شدند و اقدام به بمباران شیمیایی وسیعی نمودند . در این شرایط حفظ جان رزمندگان سخت و امکان جابجایی و حفظ مهمات مشکل شده بود . در این حال رزمندگان اسلام به پیشگاه الهی دست به دعا برداشتند و خالصانه از خدا کمک خواستند. بعد از این دعا بود که هوا کاملاً ابری شد و دیگر هواپیماهای دشمن به هیچ وجه قادر به فعالیت پروازی در سطوح پایین نشدند و ما به راحتی جابجایی نیرو ها و حفظ مهمات را انجام دادیم . سپس نیروهای امدادی وارد منطقه شده و موفق به پاکسازی منطقه از آثار شیمیایی دشمن شدند. چنانچه می دانید هرهواپیمایی برای زدن نقاط مورد هدف باید در سطح پایین حرکت کنند تا از دید خود استفاده کنند و اگر هم خیلی پایین بیاید ضد هوایی ها آن را هدف قرار می دهند . اگر هم خیلی در سطح بالا باشند که برای هر اقدام موفقی امکان شناسایی و دید لازم را ندارد. این بزرگترین خاطره ای است که من همیشه از آن منقطه به یاد دارم .
خاطره ای از بمباران دشمن و جان سالم به در بردن در جزایر مجنون: یادم هست که در روزی از روزهای حضور در جزیره مجنون در سال 62 بعد از این که من وصیت نامه خود را نوشته بودم و رفته بودم که آن را به دفتر تبلیغات جبهه تحویل دهم ، در همین حال هواپیمای دشمن اقدام به بمباران منطقه نمود و من که نزدیک محل بمباران بودم به گوشه ای پرت شده و به شدت گل آلود و سیاه شدم. در این حال همرزمان حاضر در محل فکر می کردند که من شهید شده ام. در این حال بعد از فروکش کردن دود و آتش وقتی مرا با پیکر و لباس های سیاه و به صورت زنده مشاهده کردند تعجب کردند و باز چون می دیدند که من با توان و پاهای خود قادر به راه رفتن هستم خوشحال شده و می خندیدند . آن ها به من می گفتند: مگر تو در این دود و آتش شهید نشده ای ؟! و من به آن ها گفتم که نگران نباشید : بادمجان بم آفت ندارد.
حرف آخر و توصیه به مطالعه مستندات جبهه و جنگ: در پایان خاطراتم اضافه نمایم که ، اکثر جنگ های مختلفی که در دنیا اتفاق افتاده است، ثبات خاصی نداشته و ابر قدرت ها عامل و شروع کننده و خاتمه دهنده آن ها بوده اند. در جنگ ما که مقدس بود ، همه اقشار نیزبا تقدس خاصی به صحنه آمدند و از رهبری گرفته تا بخش قابل توجه مردم و حتی آن پیرزنی که زحمت کشیده و تنها دارایی خود و تخم مرغ های خانه اش را به رزمندگان اهدا می کرد، همه به دفاع پرداخته و نتیجه مقاومت های خود را هم دیدند. درخواست من از مردم زمان حاضر ، رزمندگان سابق و هم کسانی که آن زمان نتوانستند وارد مراحل مختلف جنگ شوند این است که ای عزیزان ، الان که امنیت و فرصت لازم را دارید ، سعی نمایید کتاب های فراوان و مستند های جالبی که در این رابطه تهیه و در دسترس قرار دارد را مطالعه کنید. بدون شک شما در این مطالعه از جزییات وقایع روی داده ، امدادهای غیبی ، الطاف الهی و فداکاری های رزمندگان عزیز مان در طول 8 سال حماسه و خون آگاه می شوید. با آگاهی لازم نیز قدردان حماسه ها و فداکاری های تمام ایثارگران خواهیم بود.